-
Notifications
You must be signed in to change notification settings - Fork 99
/
seed_task_20.json
252 lines (252 loc) · 51.2 KB
/
seed_task_20.json
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31
32
33
34
35
36
37
38
39
40
41
42
43
44
45
46
47
48
49
50
51
52
53
54
55
56
57
58
59
60
61
62
63
64
65
66
67
68
69
70
71
72
73
74
75
76
77
78
79
80
81
82
83
84
85
86
87
88
89
90
91
92
93
94
95
96
97
98
99
100
101
102
103
104
105
106
107
108
109
110
111
112
113
114
115
116
117
118
119
120
121
122
123
124
125
126
127
128
129
130
131
132
133
134
135
136
137
138
139
140
141
142
143
144
145
146
147
148
149
150
151
152
153
154
155
156
157
158
159
160
161
162
163
164
165
166
167
168
169
170
171
172
173
174
175
176
177
178
179
180
181
182
183
184
185
186
187
188
189
190
191
192
193
194
195
196
197
198
199
200
201
202
203
204
205
206
207
208
209
210
211
212
213
214
215
216
217
218
219
220
221
222
223
224
225
226
227
228
229
230
231
232
233
234
235
236
237
238
239
240
241
242
243
244
245
246
247
248
249
250
251
252
[
{
"instruction": "شما نیاز دارید تا یک صحنه آغازین خلاقانه برای یک فیلم ترسناک بنویسید.",
"input": "",
"output": "آخرین چیزی که دیدم، ساعت رومیزیم بود که 12:07 دقیقه رو نشون می داد و این زمانی بود که یه زن ناخون های بلند و پوسیده اش رو تو سینم فرو کرد و با دست دیگش جلوی دهنم رو گرفته بود که صدام در نیاد. یهو از خواب پریدم و روی تخت نشستم و خیالم راحت شد که خواب می دیدم، که چشمم به ساعت رومیزیم افتاد... 12:06.... در کمد دیواریم با یه صدای آروم باز شد."
},
{
"instruction": "یک صحنه آغازین خلاقانه برای یک فیلم ترسناک با کلمات داده شده بنویس.",
"input": "تفنگ، خانه، پسر",
"output": "من یک پسر 4 ساله و یک پسر 6 ساله دارم. امروز در خانه مشغول انجام کارهای شخصی ام بودم که صدای خنده های نخودیِ پسرهایم را از داخل اتاق بغلی شنیدم. معلوم بود دارند با هم بازی می کنند. لبخندی حاکی از رضایت بر لبانم نشست.در همان حال، ناگهان با شنیدن بخشی از صحبتشان، لبخند بر روی لبانم ماسید. یکی از پسرانم داشت به آن یکی می گفت: «کوین، تفنگ بابا رو به سمت من نشونه نگیر!» لحظه ای بعد، از داخل اتاق صدایی بسیار بلند به گوش رسید."
},
{
"instruction": "ایجاد یک صحنه آغازین برای یک فیلم ترسناک با تعداد کلمات داده شده .",
"input": "56",
"output": "مادری یک عروسک از مغازه دست دوم فروشی برای دخترش که دانشجوی پرستاری بود به عنوان هدیه تولد خرید. دختر که نامش دُنا بود عروسک را خیلی دوست داشت و در آپارتمان مشترک خود و دوستش آنجی نگهداری میکرد، اما خیلی زود ماهیت عجیب عروسک برای آنها آشکار گردید و اتفاقات عجیبی برای آنها رخ داد."
},
{
"instruction": "برای یک فیلم ترسناک با این موضوع صحنه آغازین بنویس.",
"input": "موجود عجیب الخلقه و ترسناک",
"output": "شبی در سال ۱۹۷۳ دو فرزند خردسال مکدانیل از شهر اِنفیلد، ایلینوی ادعا کردند که موجودی عجیب را در حیاط خانه حین پرسهزدن دیدهاند. حتی این دو ادعا کردند که این موجود ترسناک میخواست وارد خانه شوند. هنری مکدانیل، پدر این دو خیلی زود این داستان ترسناک را به تخیل کودکانهی آنها نسبت داد و ماجرا را چندان جدی نگرفت. اما او اواخر همان شب نظرش را عوض کرد. مکدانیل بعد از اینکه با صداهای گوشخراش عجیبی از خواب بیدار شد، اسلحه و چراغقوهای برداشت تا نگاهی به بیرون منزل بیندازد."
},
{
"instruction": " یک صحنه آغازین برای یک فیلم ترسناک بنویس که با جمله داده شده شروع شود.",
"input": "من از بچگی یه عادتی دارم موقع خواب پاهام رو تکون میدم تا خوابم ببره ",
"output": "من از بچگی یه عادتی دارم موقع خواب پاهام رو تکون میدم تا خوابم ببره اینکار یه صدای خفیفی ایجاد میکنه موقع خواب …کسایی که خواب سبک و حساسی دارن اذیت میشن. طبق معمول داشتم پاهامو تکون میدادم آبجیم گفت سارا پاهاتو تکون نده اذیت میشم، منم با اینحال که خوابم نمیبرد اونجوری، پاهامو تکون ندادم اصلاً ! دو دقیقه بعد دوباره گفت سارا میگم پاتو تکون نده، من گفتم آجی باور کن تکون نمیدم! گفت: عه صداش تو سرمه فکر کردم تکون میدی .دو سه دقیقه ی دیگه با صدای بلند گفت: سارا اذیت نکن دیگه پاتو تکون نده ،گفتم به خدا تکون نمیدم! با عصبانیت گفت وقتی صداش میاد یعنی تکون میدی اما واقعا من تکون نمیدادم."
},
{
"instruction": " صحنه شروع برای فیلم ترسناک بنویس که مربوط به شعل داده شده باشد.",
"input": "لباس فروش",
"output": "امروز مادرم یه مانکن برای من خرید تا محصولاتمو توی ویترین فروشگاه بذارم.مانکن به طور غیرمعمولی سنگینه.من از مامانم سپاسگزارم چرا که معتقدم زنای بیشتری رو به مغازه لباسم جذب میکنه. من امروز توی مغازه کار می کردم که یه مشتری نگران به من گفت که مانکن به اون خیره شده.این عجیب بود چرا که مانکن چشم نداشت. فقط یه صورت خالی بود.برای بررسی مانکن رفتم و منم احساس کردم به شدت به من خیره شده"
},
{
"instruction": "شما نیاز دارید تا یک صحنه آغازین برای یک فیلم ترسناک در صحنه داده شده بنویسید.",
"input": "غذا خوردن یک زن و شوهر",
"output": "تقریبا لقمه ی آخر بودیم که چیزی زیر دندونم حس کردم از دهانم بیرون آوردم یک ناخن شکسته بود حالم بهم خورد نزدیک بود بالا بیاورم! خانومم با چشمهایی گرد شده مرا نگاه میکرد و از تعجب لیوان آب از دستش افتاد بسراغ پیرمرد پشت کلبه رفتم تا بهش شکایت کنم خانومم در پی لیوانش روی زمین میگشت که از بین چوبهای کف کلبه چیزی پیدا کرد و آن دستی قطع شده بود که زیر چوبها دفن شده بود! هنوز به پیرمرد نرسیده بودم که صدای جیغ خانمم باعث شد بسمت کلبه بدوم پیرمرد هم پشت سرم آمد."
},
{
"instruction": "با این جمله یه صحنه آغازین برای فیلم ترسناک میخوام.",
"input": "ساعت یک نیمه شب با نوایی از خواب بیدار شدند",
"output": "زوجی از« بریتیش کلمبیا» به طرف « سن دیگو» بهمراه سگ شان در حال سفر بودند و زمانی که در« کالیفرنیا» توقف کردند، براي استراحت چادری برگزار کردند. نجوایی مرموز که آنها را هراسناک کرده بود به گوش می رسید و به آنها ميگفت :« و آنگاه که قدیسان ظاهر میشوند ». شبانگاه به خواب رفتند، ولی ساعت یک نیمه شب با نوایی از خواب بیدار شدند که میگفت زمانیکه در این جا می خوابید به من بی حرمتی می کنید و زمانیکه به من بی حرمتی می کنید، به تفنگداران آمريکا بی حرمتی می کنید."
},
{
"instruction": "صحنه شروع فیلم ترسناک بنویس که این حیوان در آن حضور داشته باشد.",
"input": "سگ",
"output": "و ناگهان فریاد زد: «یا عیسى مسیح!» و بعد تخت گاز ازآنجا دور شد. من دوباره به جلوى خودم نگاه کردم اما دیگر خبرى از آن سگ وحشتناک نبود. با آخرین سرعت ممکن، خود را به خانه رساندم. بعدها کمى در مورد این سگ تحقیق کردم. نمى دانم که آیا کشفم به این اتفاق ارتباطى دارد یا نه اما متوجه شدم که یک گور در نزدیکى این صومعه قرار دارد."
},
{
"instruction": "صحنه شروع فیلم ترسناک بنویس که از زاویه اول شخص مفرد باشه",
"input": "",
"output": "دیگه بارون حسابی تند شده بود با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام وبی صدا بغل دستم وایساد من هم بی معطلی پریدم توش اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نگاه کنم هم نبودم وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست خیلی ترسیدم داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد"
},
{
"instruction": "یک صحنه آغازین برای فیلم ترسناک بنویسید که با جمله داده شده به اتمام برسد.",
"input": "صداها باز هم تکرار میشد",
"output": "ترس و وحشت قلب دختران را تکان می داد اکنون ساعت 12 شب بود، اخه چه کسی می تواند این موقع شب بالا بیاید و بزند پشت شیشه آن هم شیشه طبقه چهارم،در این طبقه چند واحد وجود داشت که یکی از آنها محل زندگی چند دانشجویی دختر بود، یکی از واحدها یک خانم تنها و مرموز زندگی می کرد و در یک واحد نیز یک خانواده شلوغ و پر سر و صدا با سه دختر و رفت و آمدهای زیاد، سمیرا می گفت یعنی چه کسی ممکن است قصد آزار ما را داشته باشد ما که با کسی مشکلی نداریم، در این مجموعه با کسی رفت آمد نداشتند و کسی را هم نمی شناختند، صداها باز هم تکرار میشد."
},
{
"instruction": "میخوام شروعی برای داستان ترسناک بنویسم که شخصیت درحال انجام کار داده باشه. لطفا برام بنویس.",
"input": "رانندگی",
"output": "ابتدا تصور کردم که دچار توهم شده ام، در نتیجه بعد از کلی کلنجار رفتن، دوباره از آینه نگاهی به عقب انداختم، ولی زمانی که چیزی را ندیدم، تا حدی خیالم راحت شد. وقتی به کنار جاده نگاهی انداختم، آنجا هم اثری از دخترک ندیدم. آینه ماشین را رو به بالا قرار دام تا بار دیگر با آن صحنه های هولناک مواجه نشوم. اگرچه، هنوز هم همان احساس عجیب همراهم بود، احساس می کردم تنها نیستم. با ناراحتی و تا حدی وحشت زده، به سرعت به سمت منزل به راه افتادم و خدا خدا می کردم که پلیس در این حین به علت رانندگی با سرعت غیر مجاز دستگیرم نکند."
},
{
"instruction": "ایجاد صحنه شروع فیلم ترسناک با ویژگی های داده شده",
"input": "همسایه مشکل ساز، نقل مکان به خانه جدید، صدای کفش",
"output": "چند روزی میشه که وارد خونه ی جدیدم شدم. همراه دختر کوچولوم. از وقتی مادرش رو از دست داده فضای اون خونه براش سنگین بود و تصمیم گرفتیم باهم به ی خونه جدید بیایم. اما این خونه یه ایراد خیلی بزرگ داره و اونم همسایه کنار ماست!تقریبا هرشب سر یک ساعت و گاها صبح، مثل زدن پاشنه ی کفش زنانه به دیوار، یک صدارو با یک قانون خاص ایجاد میکنه. هرشب این صدا و این ضربه های تیز بدون تغییر از اون طرف دیوار یعنی از خونه همسایه به خونه ما زده میشه. یادم نمیاد لحظه ای این صدا تغییر کنه و یا حتی یک ضربه بهش اضافه تر بشه"
},
{
"instruction": "ایجاد صحنه آغازین فیلم ترسناک از زبان سوم شخص مفرد",
"input": "",
"output": "دير وقت بود. در پارکينگ را که باز کرد، متوجه شبح سياه رنگي در حد يک پسر بچه شد. توي تاريکي ايستاده بود و منتظر بود. نزديکش شد. پسر کاملا رنگ پريده بود. لب هايش به سفيدي مي زد. گفت: «عمو مي شه بابامو صدا کني بياد دنبالم؟» بدون اين که سوال اضافه اي از او بپرسد، سريع پله ها را چند تا يکي بالا رفت تا پدرش را صدا کند. نزديک خانه آن ها که شد، شبح سياه رنگي در تاريکي ديد. نزديکش شد. پسرک با همان چهره رنگ پريده دوباره گفت: «عمو مي شه بابامو از تو پارکينگ صدا بزني بياد دنبالم؟!...» از شدت ترس نفس اش در سينه حبس شده بود. توي تاريکي راه پله ناگهان متوجه پارچه سياه رنگي شد که پشت پسرک نصب شده بود. پسرک همين امروز صبح فوت شده بود."
},
{
"instruction": "ایجاد صحنه شروع فیلم ترسناک با محدودیت تعداد کلمات",
"input": "140",
"output": "بعد از اینکه یک مسیر طولانی رو طی کردم و حسابی تشنه شده بودم لحظه ای توقف کردم، هرچه قدر اطرافم رو نگاه می کردم هیچ مغازه یا دکه ای رو پیدا نمی کردم آخه اطراف جاده بیابون بود و هیچکس اونقدر احمق نبود که تو این جاده خلوت و تو این بیابون بخواد یک مغازه باز کنه همینطور که گاز می دادم متوجه یک کودک کنار خیابون شدم جلوتر که رفتم دیدم یک پسر بچه حدودا پنج ساله دور گردنش یک تیکه مقوا انداخته که نوشته نوشیدنی خنک موجود است. اولش حسابی تعجب کردم و بعدش دیدم تشنگی داره بهم فشار میاره. زدم کنار و ازش پرسیدم: “کجا می تونم بک نوشیدنی خنک بخورم فسقلی؟ پسر بچه با حالت سردی گفت : باید منو سوار کنید ، آدرس رو بلد نیستم زبونی بگم."
},
{
"instruction": "ایجاد صحنه شروع فیلم ترسناک با اسم داده شده به عنوان شخصیت اصلی",
"input": "دنیل",
"output": "وارد اتاق شد بلافاصله تا وارد شد در پشت سرش محکم بسته و قفل شد دنیل برای اولین بار احساس دلهره عجیبی کرد و سریع چراغ اتاقو روشن کرد درو دیوار خونه غرق خون بود و با عکسهایی تزیین شده بود عکسی که همان دخترک در کودکی با پاکی کودکانه لبخند میزد و عکسی دسته جمعی از بچه ها ی مدرسه که دور صورت سه نفر دایره قرمز رنگی کشیده شده بود یکی از آنها خود دنیل بود که ضربدری هم روی صورتش بودهمان لحظه صدای خنده شیطانی یک عروسک سخنگو که درب و داغون شده بود سکوتو شکست."
},
{
"instruction": "یه شروع برای فیلم ترسنام بنویس که این ویژگی هارو داشته باشه",
"input": "خاموش شدن چراغ ها، پریدن فیوز برق، ترس و وحشت، تاریکی",
"output": "نیمه های شب در سکوت مطلق، ناگهان تمام چراغ ها خود به خود خاموش شد! مردان خانواده تصور کردند که فیوز پریده و یکی از آنها به سراغ جعبه برق رفت تا مشکل را برطرف سازد ولی فیوز مشکلی نداشت. به هر حال این جریان سه مرتبه دیگر تکرار شد. کم کم همه به وحشت افتادند و یکی از پسرها سعی کرد با پدرش به نحوی صحبت کند. در نتیجه به محراب رفت و گفت: پدر، خواهش می کنم این کارها را نکن. ما همگی به وحشت افتاده ایم. بعد، همه چراغها را خاموش کردند، به جز یک لامپ مهتابی را. پس از مدتی دوباره همان اتفاق تکرار شد. آنها عودی را سوزاندند و به پدرشان گفتند: پدرجان، هرچه می خواهی ، بگذار ما هم بدانیم. شاید دوست داری همه چراغها خاموش باشند. در نتیجه ما همه چاغها را خاموش کرده ایم. به جز یک لامپ مهتابی را . پس لطفا ما را نترسان."
},
{
"instruction": "ایجاد صحنه آغازین فیلم ترسناک با شخصیت ترسناک داده شده.",
"input": "بچه ای کم سن و سال که در خواب راه می رود و دوست خیالی دارد.",
"output": "هر شب غیب شدناش توی خواب ادامه داشت. گاهی وقتا من بیدار میشدم و میدیدم نیست یه شب باز دیدم نیستش هرچی دنبالش میگشتم پیداش نمیکردم آخر سر دیدم رفته توی کمد شوهرم بیدار شد صداش زدیم یهو به خدا قسم اگه دروغ بگم بچه ای که نمی تونست حرف بزنه برگشت و با یه صدای کلفت وحشتناک یه فحش خیلی رکیک داد تموم تنم یخ کرد از ترس جیغ زدم به شوهرم گفتم شنیدی چی گفت ولی شوهرم گفت نه چیزی نگفت من نشنیدم ولی بخدا گفت مطمئنم که من شنیدم.هر روز که میگذشت رفتارش عجیب تر میشد همیشه با یه دوست خیالی بازی میکرد."
},
{
"instruction": "صحنه آغازین فیلم ترسناک در مکان داده شده بنویسید",
"input": "خانه باغ کوچک که بک دختر و پبرزن در آن زندگی می کنند.",
"output": "در امتداد راه تو تاریکی رفتیم رسیدیم یه خونه باغ خیلی کوچیک یه دختر خیلی خوش قیافه هم دوروبرشو جارو می زد .پیرزنه در حالی که با حرص به طرف خونه می رفت رو به دختر کرد و گفت بچه هاشو بسوزون . این حرفو که زد چشمهای دختره پر از نفرت شد اومد جلو دستمو گرفت ناخواسته چشمام به پایین تنه اش و مخصوصا پاهای بدون کفش و کج اش افتاد فقط دوتا انگشت درشت داشت و سیاه و عضلانی بود انگار یه حیوان باشه نمی دونم چرا با شک دوباره به صورتش نگاه انداختم یه موجود کریهی دیدم که با نعره فرار کردم تا یه مسافت واقعا دور و بعد هفت هشت ساعت گروه پیدام کرد تو اون هوای خنک حسابی غرق عرق شده بودم و بعد اون ماجرا دو سه بار حمله عصبی بهم دست داد."
},
{
"instruction": "ایجاد صحنه آغازین فیلم ترسناک بر محور اتفاق داده شده",
"input": "اتفاق: مرگ یک بچه به علت غرق شدن در رودخانه",
"output": "پلیس اومد و یه جوری جلوشو گرفتن. اون موقع من ۱۰ سالم بود زیاد یادم نیست چیشد ولی خواهرم که اون موقع ۱۵ سالش بود میگفت انگار خانمه با بچه ۲ سالش اونجا میرن و بچش موقع بازی پاش میخوره به سنگ میوفته تو رود. بعدش جسد دختره رو از تو رود در آوردن و گفتن همونجا خاکسپاریش میکنن و براش یه گوسفند قربانی میکنن. فرداش من و خواهرم داشتیم باز از مسیر اون رودخونه میگذشتیم من خودم خیلی اون مسیرو دوست داشتم خیلی سرسبز بود ولی بعد اون روز خیلی ترسیده بودم برم ولی خواهرم گفت من میرم منم همراهش که رفتم یهو صدای همون زن اومد که انگار داشت لالایی میخوند همونجا رنگ من و خواهرم عین گچ سفید شده بود. صداش خیلی بد میومد انگار یه لحظه نمیومد بعد دوباره شروع میکرد بعد با یه ریتم خاص هم میخوند در کل خیلی ترسناک بود هم صداش هم ريتمش شبیه فیلم ترسناکا بود."
},
{
"instruction": "یک شروع کوتاه برای فیلم ترسناک بنویسید",
"input": "",
"output": "پدری از خواب بیدار میشود و برای چک کردن وضعیت فرزندش که در اتاق دیگری است از مانیتور استفاده میکند. او وقتی صدای همسرش را میشنود که در حال خواندن لالایی برای فرزندش است لبخندی میزند، اما ناگهان در خانه باز میشود و مشخص میشود که همسر او بیرون و مشغول خریدهای روزانه بوده است."
},
{
"instruction": "ایجاد صحنه شروع فیلم ترسناک با موضوع داده شده",
"input": "قتل چدر و مادر یک خانواده در شب",
"output": "پسر جوانی در یک شب غیر معمولی در تختش خوابیده است. این پسر در بیرون از اتاقش صدای قدم زدن شخصی را میشود. او چشمانش را باز میکند تا ببیند چه اتفاقی در حال رخ دادن است. وقتی در اتاق به آرامی باز میشود، او قاتلی را میبیند که جسد والدینش را حمل میکند. او به آرامی آنها را روی صندلی میگذارد و با خون اجساد چیزی را روی دیوار مینویسد و به زیر تخت پسر میرود. پسر بچه تظاهر میکند که خواب است و خودش را به خواب میزند. زمان میگذرد و چشم پسر به تاریکی عادت و سعی میکند نوشته روی دیوار را بخواند، اما متوجه میشود جملهای که روی دیوار نوشته شده این است: می دانم که بیداری."
},
{
"instruction": "شما لیستی از کلمات دارید و نیاز دارید تا با آن صحنه آغازین یک فیلم ترسناک بنویسید",
"input": "مادر، زیرزمین، سگ، فریاد، دست، پا",
"output": "مادرم به من میگفت هرگز به زیر زمین نروم، اما من میخواستم ببینم که چه چیزی در زیر زمین سر و صدا ایجاد میکند. صدایی شبیه به یک سگ میآمد و دوست داشتم یک سگ را از نزدیک ببینم. به همین دلیل درِ زیرزمین را باز کردم و به آرامی از پلهها پایین رفتم. سگی وجود نداشت و مادرم که فهمید در زیرزمین هستم، فریاد زد و من را بیرون برد. سپس مادرم میگوید که هرگز به آنجا نروم. من هم هرگز نپرسیدم چرا پسری که در زیرزمین بود صدای یک سگ را در میآورد و هیچ دست و پایی نداشت."
},
{
"instruction": "شما نام یک مکان دارید و نیاز دارید تا در آن مکان شروعی برای فیلم ترسناک بنویسید",
"input": "مکان: هتل",
"output": "زن هتلدار، کلید و شماره اتاق را به او میدهد؛ اما به او گوشزد میکند هرگز به یکی از اتاقها که شمارهای که روی آن ثبت نشده نگاه نکند. مرد کلید را میگیرد و به اتاقش میرود. شب و هنگام خواب، او صدای افتادن قطره آب را میشنود که از اتاق بدون شماره بیرون میآید. او هرچه در می زند کسی جواب نمیدهد و وقتی از سوراخ کلید داخل اتاق را نگاه میکند فقط رنگ قرمز میبیند. وقتی برای شکایت سراغ زن هتلدار میرود، داستان اتاق را برای وی تعریف میکند و میگوید که یک زن توسط همسرش در آن اتاق به قتل رسیده است."
},
{
"instruction": "ایجاد صحنه آغازین داستان ترسناک با شیء داده شده",
"input": "شیء: کتاب",
"output": "یک مرد تنهای میانسال که به خوبی و خوشی در خانهاش زندگی میکرد، یک روز بعد از ظهر مثل هرروز از سر کار به خانهاش میرفت که یکمرتبه یک کتاب تقریباً ۲۰ برگ جلوی در خانه پیدا میکند. مرد سواد درست و حسابی نداشت و فقط کلمات ساده رامیتوانست بخواند، اما وسوسه میشود که کتاب را بردارد وقتی کتاب را باز میکند و نوشتههایی را میبیند که به زبان فارسی نیستند و نمیتواند آنها را بخواند، حدس میزند که این قرآن است و گناه دارد که روی زمین باشد، پس آن را به خانهاش میبرد. وقتی توی خانه دوباره کتاب را باز میکند؛ یک صفحه میآید که بزرگ نوشته: من را برگردان. مرد کتاب را میبندد. فکر میکند خیالاتی شده یا شاید، چون دارد پیر میشود، چشمانش ضعیف شدهاند."
},
{
"instruction": "شما لیستی از صفات شخصیت های داستان دارید و نیاز دارید با آنها شروع یک فیلم ترسناک بنویسید.",
"input": "وحشت زده، بلند، دیوانه وار",
"output": "ناگهان، مرد دست خود را بالا آورد و دخترک جیغ بلندی از ته دل کشید. در دست چپ او سر بریدهی پدرش بود! دختر پشت سر هم جیغ میکشید. نمیتوانست خودش را کنترل کند. قلبش دیوانهوار در سینه میکوبید و به سختی میکوشید نفس بکشد. چهرهی پدرش حالت وحشتزدگی را هنوز در خود نگه داشته بود. دهانش باز، مردمک چشمانش به سمت بالا چرخیده و فقط سفیدی چشمانش معلوم بود."
},
{
"instruction": "میخوام یه فیلمنامه در ژانر ترسناک بنویسم که اسامی شخصیت هاش این باشه. شروع فیلم ترسناک رو بنویس.",
"input": "آنابل، لو، دنا، آنجی",
"output": "هنگامی که لو در اتاق آنجی بود صداهایی از اتاق دُنا شنید در حالی که دنا اصلا در خانه نبود. لو فکر میکند کسی بی اجازه وارد خانه شده، اما متوجه میشود صدا مربوط به آنابل بوده است. لو به اتاق دنا میرود و عروسک را به جای آنکه روی تخت ببیند روی صندلی میبیند. لو هنگامی که میخواهد به سمت عروسک برود ناگهان کل بدنش فلج میشود و احساس فلج در منطقه قفسه سینهاش افزایش مییابد. لو به پایین پایش نگاه میکند و روی آن هفت اثر پنجه، سه ضربه عمودی و چهار ضربه افقی میبیند. لو با وحشت به اطراف خود مینگرد، اما هیچ کس را در آنجا نمیبیند و تنها چیزی که به ذهنش میرسد آنابل است."
},
{
"instruction": "شما نیاز دارید تا با حداقل تعداد کلمات داده شده صحنه آغازین فیلم ترسناک بنویسید.",
"input": "60",
"output": "هر زمان که به سوی صدا میرفتم، ناگهان صداها قطع میشدند. اما در بالای راه پله واقعاً حضور نحس و شرارتبار شخصی را احساس میکردم، نه تنها در یک بخش، بلکه در همه بخشهای بالای منزل. اگرچه من هم پسرعمویم را دوست دارم و هم منزل جدیدش را اما تنها زمانی به آنجا میروم که مجبور باشم! راستش از طبقه بالای آنجا وحشت دارم."
},
{
"instruction": "شما نیاز دارید تا یک صحنه آغازین برای فیلم ترسناک در محیط داده شده بنویسید.",
"input": "محیط: فضای تاریک کنار خیابان که ماشین از آنجا می گذرد.",
"output": "ماشین به نزدیکی پیرمرد که رسید توقف کرد. پیرمرد چشمانش خوب نمیدید نزدیکتر رفت اما کسی را درون ماشین نیافت. تعجب کرد. عقب عقب رفت که ناگھان چیزی مانند یک لاشه را زیر پایش احساس کرد. پایش را عقب کشید و نگاھش را به زیر پایش انداخت. در میان نور ماشین متوجه جسدی شد که دستش زیر پای پیرمرد بود، صورتش خون آلود بود و تشخیص داده نمیشد."
},
{
"instruction": "ایجاد صحنه شروع فیلم ترسناک درباره شخصی که به بیماری داده شده مبتلا است.",
"input": "خیالاتی بودن",
"output": "یه دختره داشت تو اتاقم گریه میکرد منم رفتم دلداریش دادم باهاش بازی کردم از اون روز اون همیشه با من بود مامانمم دختره رو نمی دید بعدش فکر می کرد من دوست خیالی دارم حدود چند ماه باهاش دوست بودم و اولین دوستم بود بعدش متوجه شدم که مامانم اون رو نمی بینه دختره دختر مالک قبلی خونه بود که مرده بود و مادرش شب صدای گریه دخترش رو می شنید و خونه رو فروخت."
},
{
"instruction": "شما نیاز دارید تا یک صحنه آغازین خلاقانه برای یک فیلم ترسناک که شامل دیالوگ داده شده باشد بنویسید.",
"input": "دارد زنده میشود",
"output": "- با وجود هشدار لرد آپشایر، اد در را باز کرد و پسرها با دقت راهروی تاریک را نگاه کردند. چیزی نبود. دوباره سر و صداها شروع شد. این بار دورتر بود. متیو گفت: «صدا از این راهروی طولانی میآید.» برادرها آرام جلو رفتند و شمع به شکل ترسناکی در راهروی نمور و قدیمی سو سو میزد راهرو ساکت بود. همه جای اتاق و روی دیوارها، پر از بدنها و سرهای گربهسانان بود که به آنها زل زده بودند. متیو گفت: «اینجا مثل یک جنگل مرده است.» ناگهان چیزی روی کف راهرو نزدیک شومینه حرکت کرد. به نظر میرسید مثل کرم حرکت میکند و این طرف و آن طرف میرود و بعد شروع به بزرگ شدن کرد پسرها با ناباوری خیره شده بودند. یک فرش پوست ببر، در حال حرکت بود. در حالی که اد از ترس نفس نفس میزد، گفت: دارد زنده میشود."
},
{
"instruction": "یه شروع برای فیلم ترسناک بنویس که توی این صحنه صدای داده شده احساس بشه.",
"input": "شیر آب باز",
"output": "من اون شب که میخواستم بخوابم از توی آیینه یکیو دیدم که از راهرو اتاق خوابمون اومد با سرعت رفت تو دیوار دستشویی و تا سرمو برگردوندم دیدم هیچ خبری نیست و همه چی تموم شده بود سریع اومدم توی راهرو و جالبیش اینجاس خانواده هم بیدار بودن و هیچ واکنشی نشون ندادن.حتی وقتی گفتم شما ندید یکی رفت تو دیوار دستشویی، باهام شوخی کردن و آخرش گفتن نه. بعد از چند دقیقه صدای شیر دستشویی اومد که هرکی مینداخت گردن اون یکی که تو شیر آب رو یادت رفته باز گذاشتی الان ساکتیم صداش میاد و فقط من بودم که اون صحنه عجیب رو دیدم."
},
{
"instruction": "صحنه آغازین فیلم ترسناک با موجود خیالی داده شده بنویس.",
"input": "شبح",
"output": "به دوستم گفتم: لباسی که دیشب از گیره آویزون کردی منو ترسوند چون همش فکر میکردم یه شبح توی تاریکی وایساده! دوستم گفت: اما دیشب هیچ لباسی روی گیره نبود."
},
{
"instruction": "شما یک متن کوتاه دارید و نیاز دارید تا آن را به گونه ای تکمیل کنید که صحنه آغازین یک فیلم ترسناک باشد.",
"input": "وقتی به خانه جدید نقل مکان کردیم، دخترم روی تخت نخوابید و تصمیم گرفت روی زمین بخوابد.",
"output": "وقتی به خانه جدید نقل مکان کردیم، دخترم روی تخت نخوابید و تصمیم گرفت روی زمین بخوابد از او دلیلش را پرسیدم و او پاسخ داد: “دختری که قبل از من اینجا بود میگوید این تخت من است."
},
{
"instruction": "با رخداد های داده شده صحنه شروع یک فیلم ترسناک بنویس.",
"input": "درهای اتاقها خود به خود باز میشد شیر اب اشپزخونه باز و بسته میشد و پردهای خونه به طرز عجیبی تکان میخورد",
"output": "بعد از تموم شدن حرفهای مادرم عمه سهیلا هم در مورد خاطرات دوران بارداری خودش به مادرم گفت عمه سهیلا به مادرم تعریف کرد که موقعی که پسرش که اونموقع هشت سالش بود رو باردار بود توی تاریکی یک شبح سفید پوش رو میدیدم که توی گوشه از اتاق من رو نگاه میکرد اولش بهش اهمیت نمیدادم و فکر میکردم خیالاتی شدم هر چه به دوران به دنیا اومدن فرزندم نزدیک و نزدیکتر میشدم حضورش رو بیشتر احساس میکردم و دیگه اواخر شبها با وضوح بیشتری اون رو توی اتاقم میدیدم روزها هر جایی که میرفتم یک حس عجیبی به من میگفت که کسی کنارم هست و مدام حرکت وسایل خونه رو میدیدم درهای اتاقها خود به خود باز میشد شیر اب اشپزخونه باز و بسته میشد و پردهای خونه به طرز عجیبی تکان میخورد."
},
{
"instruction": "صحنه شروع فیلم ترسناک بنویس که شخصیت اصلی آن ویژگی های داده شده را داشته باشد.",
"input": "لباس: هودی، شورت، صندل، ویژگی: عینکی",
"output": "الیزا وارد آسانسور میشه. هیچکسی اون اطراف نیست و فقط الیزاست. الیزا هودی پوشیده با شورت و صندل. خم میشه سمت دکمهها و یه دکمه رو فشار میده. برمیگرده عقب آسانسور و منتظر میمونه الیزا که عینکی هست اینجا عینکش رو همراهش نداشته و اینکه چرا خم شده سمت دکمهها رو توجیه میکنه. پس از چند ثانیه که میگذره، در بسته نمیشه. در ثانیهی ۱۹ الیزا میاد جلو و به سمت در آسانسور خم میشه. از در آسانسور یه نگاهی به داخل راهروی هتل میندازه اول یه نگاه به سمت راست راهرو میکنه، بعدش سمت چپ. سپس برمیگرده داخل آسانسور و میاد عقب."
},
{
"instruction": "صحنه شروع فیلم ترسناک که در محل داده شده رخ می دهد بنویس",
"input": "حمام",
"output": "در حالی که دوش میگرفتم چشمامو بستم تا موهامو بشورم.همونجا بود که یک صدایی از پشت سر توی گوشم زمزمه کرد:راس ساعت 12 میمیری... با ترس چشمامو باز کردم ولی کسی رو ندیدم. با عجله از حمام اومدم بیرون و ساعتمو چک کردم 12:01 بود.فکرکردم خیالاتی شدم پس برگشتم داخل حمام.تمام تنم خشک شد وقتی جنازه خودمو روی زمین دیدم."
},
{
"instruction": "شما نیاز دارید تا یک صحنه آغازین خلاقانه برای یک فیلم ترسناک بنویسید که دارای تعداد شخصیت های داده شده باشد.",
"input": "3 نفر",
"output": "من داشتم با همسرم ویدیو چت میکردم که گوشیم اتفاقی از دستم افتاد روی زمین وقتی برش داشتم چهره ی همسرم تغییر کرده بود.دستهاش رو روی لب هاش گذاشته بود انگار که میخواست بهم بگه ساکت باشم.در جواب چهره ی وحشت زده من این دفعه تایپ کرد: یک مرد با چاقو زیر تختته"
},
{
"instruction": "یک صحنه آغازین فیلم ترسناک با عنوان داده شده بنویس",
"input": "کلبه تسخیر شده",
"output": "فرشید با هیجان بیشتر ادامه داد: دیشب هم باز اون خوابو دیدم اینکه اتفاقی فهمیدم اون کلبه واقعا در دهکده مادربزرگش تو حاشیه کرج هستش با کنجکاوی گفتم : خوب ادامه داد: اهالی روستا میگن جن زدس هر ماه یکروز صدای جیغ و داد از کلبه می آید هرکی هم واردش شده دیگه برنگشته مادربزرگش میگفت همین دیشب یکی از اهالی که خوابگرد بوده بطور اتفاقی بسمت کلبه میرفت که یک هیزم شکن که داشته از اونجا رد میشه بیدارش میکنه اونم یادش نمی اومده که چه خوابی میدیده میگن هرکیو میخواد بگیره به خوابش میاد و میکشونش اونجا "
},
{
"instruction": "صحنه آغازین فیلم ترسناک با زاویه دید داده شده",
"input": "سوم شخص مفرد",
"output": "مین که از شدت ترس تقریبا قالب تهی کرده بود، جرأت نداشت از جایش بلند شود و ببیند که چه کسی وارد اتاقش شده است. ولی احساس می کرد که آن شخص مستقیم به سمت تختش آمد و آنجا ایستاد . سرانجام، ترس و وحشت شدید باعث شد که او از حال برود زمانی به هوش آمد که صبح شده و از شدت گرما زیر پتو عرق کرده بود هنگامی که متوجه شد پیژامه خوابش را به تن ندارد، یاد جریان هولناک شب گذشته افتاد. در اولین فرصت جریان را برای دوستانش تعریف کرد و از آن به بعد هرگز به خودش جرأت نداد که زمانی که همه در خواب هستند از اتاقش خارج شود."
},
{
"instruction": "ایجاد یک شروع برای فیلم ترسناک که شخصیت دارای احساسات داده شده باشد.",
"input": "سرما",
"output": "هنگامی که از ماشین پیاده شدم، یک دفعه احساس سرمای عجیب و آزاردهنده ای بر من مستولی شد.سپس در کمال تعجب پسربچه ای نیمه عریان را روی صندوق عقب ماشین دیدم که آنجا دراز کشیده بود. او پسر بچه کم سن و سال بود که به طرز حیرت آور و غیر معمولی رنگ پریده به نظر می رسید. از او پرسیدم که در آن وقت شب روی ماشین چه می کند، و او با حالتی رقت انگیز و با لحنی غم انگیز به من خیره شد و پرسید: آیا شما همان خانمی هستید که جان مرا گرفت و مرا در این جنگل تبدیل به یک روح سرگردان کرد؟"
},
{
"instruction": "یک متن آغازین برای فیلم ترسناک بنویس که احساسات داده شده در آن دخیل باشد.",
"input": "بینایی: با ابهت و با شکوه، بویایی: رایحه قوی، لامسه: سرمای شدید زمستانی",
"output": "یک روز زمستانی بود و ما اطراف یک قصر قدم می زدیم. کنار آن قصر بقایای یک کلیسای قدیمی به چشم می خورد. آن قصر و قلعه خیلی با ابهت و با شکوه بودند. همانطور که اطراف آن عمارت راه می رفتیم، ه مقابل در وردوی کلیسا رسیدیم. ناگهان رایحه ای قوی به مشاممان خورد که علیرغم وجود سوز و سرمای شدید زمستانی کاملا محسوس بود. چند قدم عقب رفتیم و بو از بین رفت. هنگامی که دوباره نزدیک در شدیم، در کمال حیرت و ناباوری همان رایحه را احساس کردیم. هرچه به اطراف نگریستیم، کسی را ندیدیم. خیلی عجیب بود، بعد از آن نیز هرگزشبیه آن بو را هیچ کجای دیگر احساس نکردیم "
},
{
"instruction": "یه صحنه شروع برای فیلم ترسناک بنویس که توی زمان داده شده رخ بده.",
"input": "بعد از غروب",
"output": "بعد از غروب زنی سرزده بدون اینکه در را برایش بگشایند وارد خانه شده و به او میگوید فرزندمان را بده . مرد اظهار بی اطلاعی میکند ولی آن زن تهدید میکند . مرد که واقعا نمیدانسته همان گلوله پشمی فرزند اوست زن را از خانه بیرون میکند در آخر شب صدای شیون زنانی را میشنود که دارند با صدای بلند گریه میکنند . بیرون میرود میبیند زنان زیادیند وآن زن نیز در بین آنهاست ، زن به پدر محمد علی میگوید فرزندم را بده هر چه بخواهی برآورده میکنم"
},
{
"instruction": "شروعی برای داستان ترسناک با تعداد جملات داده شده بنویس",
"input": "9",
"output": "آدریان نمیتوانست باور کند که روح دیده است و در عین حال از این که خانمی تنها در آن ساعت از شب در آن جاده قدم بزند هم تعجب کرده بود. حتی در روز روشن هم هیچ کس جرأت نداشت پیاده به آنجا برود، چون جاده کم عرض و به شدت خطرناک بود؛ علاوه بر آن، یک زن تنها در آن ناحیه کوهستانی چه میکرد"
},
{
"instruction": "با کنار هم قرار دادن حالات داده شده یک شروع خلاقانه برای فیلم ترسناک بنویس",
"input": "خیس هستم، روی صندلی عقب جا گرفتم، ترسیدم، تنم یخ کرده بود",
"output": "اینقدر خیس شده بودم که به فکر اینکه توی ماشینو نگاه کنم هم نبودم وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست خیلی ترسیدم داشتم به خودم میومدم که ماشین یهو همونطور بی صدا راه افتاد.هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعدو برق دیدم یه پیچ جلومونه!تمام تنم یخ کرده بودنمیتونستم حتی جیغ بکشم، ماشین هم همینطور داشت میرفت طرف دره تو لحظههای آخر خودم رو به خدا اینقدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.تو لحظههای آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده."
},
{
"instruction": "خاطره ای بنویس که شروع یک فیلم ترسناک باشد.",
"input": "",
"output": "یک شب وقتی 10 ساله بودم، با باز شدن در اتاق خوابم از خواب بیدار شدم و بـه دنبال ان شخصی روی تختم نشست.احساس کردم پایم چرید و تخت زیر وزن یک نفر فرو رفت. فکر کردم فقط مامان اسـت و چشمانم را باز کردم این مامان من نبود. پسری بی چشم را پیدا کردم "
},
{
"instruction": "شروعی برای یک فیلم ترسناک آمیخته با خرافات بنویسید.",
"input": "",
"output": "حوریا در خانهی یکی از اهالی روستا به نام شیخ بادزار ساکن میشود و شیخ برای اینکه از او در برابر سرما محافظت کند، گردنبندی را به حوریا میدهد. این گردنبند، نقش زیادی در کم کردن سرما دارد، ولی حوریا احساس میکند جادویی مخوف در گردنبند نهفته است. حوریا تصمیم میگیرد از شوومان بگریزد و به شهر بازگردد، ولی متوجه میشود گذشتهی او و خانوادهاش با شوومان و اهالی آن گره خورده است."
},
{
"instruction": "یک سری صدا دارم که میخوام با اونها یک فیلمنامه برای فیلم ترسناک بنویسم. قسمت شروع فیلم ترسناک رو بنویس.",
"input": "صدای سگ، تکان خوردن شاخ و برگ درخت، قدم زدن، شکستن شاخه",
"output": "وقتی شب از سرکار برگشتم، تاریکی خانه را مانند یک قبرستان متروک دیدم. تاریک و سرد. تنها هرازگاهی صدای سگی از دوردست سکوت وهمآور اطراف را میشکست. تا اینکه از لابهلای شاخ و برگهای حیاط حس کردم صدایی میشنوم. با خود گمان بردم شاید گربه باشد. بیاهمیت قدم دیگهای برداشتم که احساس کردم یک نفر از پشت سر در حال قدم زدن است. سرم را چرخاندم و با تاریکی شب و حیاط مواجه شدم. درحالیکه سر جایم مات و مبهوت ایستاده بودم، در سکوت شب، صدای شکستن شاخهای روی زمین از پشت سرم شنیدم"
},
{
"instruction": "قسمت شروع فیلم ترسناکی رو بنویس که شخصیت اصلی در حال دویدنه.",
"input": "",
"output": "با اشارهی دست شیما، به طرف خروجی قدم برداشتیم. همانطور در سکوت و آرامش ناگهان دستگیرهی در اتاق روبهرویی، یعنی همان جایی که مردها در آن میخوابیدند، به آرامی شروع به پایین رفتن کرد. نفسم در سینه حبس شد و مسیرمان را به طرف آشپزخانه کج کردیم. چنان با سرعت اما بیصدا دویدیم که نزدیک بود قلبم از سینه بیرون بزند."
},
{
"instruction": "یک شخصی داره به خونه ای جدید نقل مکان میکنه. با این فرض یه شروغی برای فیلم ترسناک بنویس.",
"input": "",
"output": "چند روزی نمیگذره که مدیر ساختمون ضمن اینکه به جودی هشدار میده همسایهها از سروصداهاش شاکیان، به اون اعلام میکنه واحدی در طبقهٔ همکف خالی شده و میتونه به اونجا نقلمکان کنه. جودی هم همهٔ اون خوابها رو به استرسهای زندگیش ربط میده و با خوشحالی پیشنهاد مدیرو قبول میکنه. برای اولینبار با دوستش «ایدی» به محل زندگی جدیدش میره. جایی کثیف و سرد که بوی تعفن ازش بالا میزنه. ایدی بدون اینکه بخواد جودی رو بترسونه بهش میگه که اصلاً حس خوبی به اینجا نداره"
}
]